چاه بابل | رضا قاسمی

– اگر به تو بگویند فقط چند روز دیگر زنده‌ای چه می‌کنی؟

+ منظورت را نمی‌فهمم.

– فرض کن سرطان گرفته‌ای یا ایدز یا بیماری دیگری از این قبیل و می‌دانی فقط مدت کمی زنده خواهی ماند.

+ آدم اگر عاقل باشد همه حساب و کتاب‌ها را کنار می‌گذارد و بقیه عمرش را خوشگذرانی می‌کند.

– یکی بود که همین کار را کرد. هر چه داشت فروخت. همه پول‌هایش را به باد داد. مسافرت، بهترین غذاها، بهترین هتل‌ها، زیباترین زن‌ها. بعد می‌دانی چه اتفاقی افتاد؟ ناگهان راه علاج پیدا شد. حالا می‌توانست به زندگی ادامه بدهد اما دیگر چیزی برایش باقی نمانده بود. همه چیز را باید از صفر شروع می‌کرد. و بدتر از همه اینکه تازه فهمیده بود زندگی یعنی چه.

سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد

سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد

مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
کو به تأیید نظر حل معما می‌کرد

اسم اعظم | عطار

مردی از دیوانه ای پرسید: «اسم اعظم خدا را می دانی؟»
دیوانه گفت: «نام اعظم خدا، نان است اما این را جایی نمی توان گفت»
مرد گفت: «نادان! شرم کن! چگونه اسم اعظم خدا، نان است؟»
.
دیوانه گفت: «در قحطی نیشابور چهل شبانه روز می گشتم،نه هیچ جایی صدای اذان شنیدم و نه درِ هیچ مسجدی را باز دیدم؛ از آنجا بود که فهمیدم نام اعظم خدا و بنیاد دین و مایه ی اتحادمردم نان است».
.

نامه امام رضا (ع) به عبدالعظیم حسنی | 🔊

بسم الله الرحمن الرحیم

ای عبدالعظیم!

سلام گرم مرا به آن ها که دوستم دارند برسان و به ایشان بگو: در ِدل‌های خود را به روی تاریکی و جهان شیطان باز نکنند ، بخواه که راستگو باشند و امانتدار . سکوتشان را بیشتر و جدل ِبا نااهل و بیهوده کاری را کمتر کنند.

از جانب من بگو که به دید و بازدید یکدیگر بروند تا با گرمی رابطه و دعوت ِبه نشستن های دوستانه از نزدیکان من و اولیا قرار گیرند و به خدا نزدیک تر شوند

بخواه که مهر بورزند و دشمنی نکنند . من با خود عهد کردم آنکس که به یارانم خشم گیرد یا آسیب رساند را به خدای سپارم تا سخت ترین ِکیفر را در این دنیا نصیبش کند و در قیامت هم پیداست که او از زیانکاران است.

بدکاران برای من آنانند که به خدای خود شرک دارند یا مومنی را می‌رنجانند یا بر مومنی کینه می ورزند…
ـــــــــــــــــــ
شنیدن در ادامه پست

بی بی جون قصه بگو | احمد شاملو

بی بی جون قصه بگو بی بی جون قصه بگو
قصه از گذشته ها قصه ی دیو سیاه

لب دریا پریا بگو از اتل متل قصه حسن کچل
بی بی جون قصه بگو بی بی جون قصه بگو

بلکه خوابم ببره توی این قرن اتم چه کسی بی خطره

بی بی جون باغچه و باغمون چی شد
بی بی جون مشق و کتابمون چی شد