ما فرزندان پدران و مادرانی هستیم که با امید و آرزوی فراوان، برای رسیدن به عدالت و آزادی انقلاب کردند. پدران و مادرانی که نه تنها هیچ سهمی از انقلاب نخواستند که اتفاقا خود را بدهکار انقلاب میدانستند.
دوران کودکی ما در خاموشی و بمباران و آژیر قرمز گذشت. کودکی و نوجوانی ما با خاطرات جنگ و شهید و شهادت عجیبن شد. سرود کودکی ما “روز خوب پیروزی” بود و “آزاد و رها هستیم”. لالایی شبانه ما، نوحههای آهنگران و کویتیپور بود. زمزمه مادربزرگان ما، دعا و گریه به یاد داییها و عموهایی بود که در جبههها میجنگیدند و مظلومانه به شهادت میرسیدند. ذوق و شوق ما، شنیدن مارش نظامی بود و خبر پیروزی رزمندگان. غم و اندوه ما، بدرقه بسیجیها بود و بازگشت پیکرشان بر روی دستان مردم.
ما نه منافقیم نه ضدانقلاب. ساکت و بیتفاوت هم نیستیم. ما از خود انقلاب بودیم و برای این انقلاب و این نظام هزینه دادیم. به چهرههای بزرگان انقلاب که نگاه میکردیم، یاد بزرگان صدر اسلام میافتادیم. همه سلمان و ابوذر و مقداد و عمار! یار و یاور محرومان و مستضعفان.
بزرگتر شدیم، انقلابیون به جان هم افتادند. فهمیدیم که چندان هم سلمان و ابوذر نیستند، اشتباهاتی هم دارند! اما توجیه کردیم. گاهی حتی چشم بستیم و ندیدیم. چون پدران و مادران انقلابی به ما یاد داده بودند که مدافع انقلاب باشیم. میگفتند اشکالات مسئولان را نباید به پای انقلاب نوشت.
بزرگتر شدیم. سلمانها و ابوذرها حالا مشغول واردات و صادرات و تجارت و جنگ قدرت بودند، گاهی هم اختلاس! یا درگیر القاب حوزوی که مبادا به آنها بگویند “حجتالاسلام”، فقط “آیتالله”! محصور در حلقه محافظها، با ماشین دودی فاصله خانه تا وزارتخانه و نمازجمعه را طی میکردند.
پیر شدیم. عمارها و ابوذرها عوض شدند اما مردم را به عوض شدن متهم میکنند. عوض شدند اما عوض شدن زمانه و نیازهای جوانان و نسلهای جدید را نمیفهمند. از مردم فاصله گرفتند اما مردم را به فاصله گرفتن از اسلام و انقلاب متهم میکنند. برای خودشان نقشها و جایگاهها و دکانهای مختلف تراشیدند و بودجههای مملکت را حیف و میل میکنند اما مردم را به صبر انقلابی دعوت میکنند. آنها که از شغل و جایگاه و قدرت و ثروت و حتی از یک لقب و عنوان حوزوی هم نمیگذرند، از مردم و جوانان توقع دارند که از نیازهای ساده و مشروع خود بگذرند!
در ریز و درشت زندگی و سبک زندگی مردم دخالت میکنند. با ممنوعیتها و محدودیتهای افراطی، روح و روان مردم را خسته و آزرده کردند. در سیاست نماینده خدا هستند و مردم با اجازه آنها باید از میان دو نفر، یکی را انتخاب کنند و سرانجام، همان مردم مقصر میشوند که چرا از میان آن دو نفر، این یکی را انتخاب نکردهاند! مسئولان مملکت ما هیچگاه خودشان را مقصر هیچچیز نمیدانند و با آنکه تمام مسئولیتها و شغلها و جایگاهها و بودجهها و نهادها و سازمانهای موازی فرهنگی و انقلابی در اختیار آنهاست، همچنان گناه همهچیز را متوجه لیبرالها و سکولارهای موهوم میدانند!
راز ناامیدی و نارضایتی مردم، اینهاست. درد اصلی مردم نه گرانی است و نه قطعی اینترنت. درد مردم این جناح و آن جناح هم نیست. برخی به خیال خام خود میخواهند با شعر و نوحهی حماسی و انقلابی، یا فحش دادن به این دولت و آن دولت، خودشان را عدالتخواه و دلسوز مردم معرفی کنند، حال آنکه مردم سالهاست از این حرفها عبور کردهاند. مسئولان این دولت و آن دولت که از مریخ نیامدهاند؛ نتیجه سازوکار انتخاباتی همین سیستم هستند. پس هرگونه آدرس غلط دادن، نه تنها دردی را درمان نمیکند که اتفاقا درد مردم را بیشتر میکند.
فهم درد مردم اصلا سخت نیست. درد مردم سالها فرافکنی و عدم پاسخگویی آدمهایی است که به هیچکس پاسخگو نیستند. درد مردم، همین نگاه طلبکارانهی از بالاست و رفع مسئولیت از خود. درد مردم، بودجههایی است که اصلا معلوم نیست کجا و چرا حیف و میل میشوند؟ درد مردم، بیکفایتی مسئولانی است که سالهای سال در نقشها و جایگاههای مختلف تثبیت یا جابجا شده و همچنان خودشان را طلبکار میدانند. درد اصلی مردم این است که هرگونه اعتراض به چنین وضعیتی، فورا به دشمن و ضدانقلاب منسوب میشود، که البته هم دشمن بیکار نمینشیند و از این مدل رفتاری شما فرصت فراهم میکند.
بدتر از همه اینکه من و امثال من که اینها را دلسوزانه و با خون دل مینویسیم، ضدانقلابیم اما آن وزیر و وکیل و نماینده مجلس و امام جمعه و قوه قضائیه و شورای نگهبان و سپاه پاسداران و صداوسیما و نماینده ولیفقیه و فلان مسئول انتخابی و انتصابی که با ناکارآمدی و بیکفایتی و تصمیم و عملکرد خود (حال اختلاس و غارت و دزدی بماند) باعث ناامیدی و نارضایتی مردم مظلوم این مملکت میشوند، نه تنها ضدانقلاب نیستند، که خودِ خودِ انقلاب هستند!
و امروز…
دو طرف ماجرا خود را وارث واژه انقلاب و انقلابی میدانند…