. کوچهای محل رد شدن روزانه پسری جوان بود. روزی دختری زیبا روی از آن کوچه عبور میکرد. پسر دلش با دیدن آن دلبر، دوام نیاورد و دنبال دختر به راه افتاد. دختر متوجه پسر شد و پرسید: چه میخواهی؟ پسر با صدایی لرزان جواب داد: عاشق تو گشتهام و دلباختهات شدهام. دختر گفت: گمان …