داستان کوتاه

D&R : عالم فروتن

. گویند که زمانی در شهری دو عالم می زیستند . روزی یکی از دو عالم که بسیار پرمدعا بود،  کاسه گندمی بدست گرفت و بر جمعی وارد شد و گفت : این کاسه گندم من هستم ! ( از نظر علم و … ) و سپس دانه گندمی از آن برداشت و گفت :… …

D&R : دروغ

. مرد جوان سعی می کرد نگرانی خود را از دختر پنهان کند. دختر ی که تازه با او آشنا شده بود دانشجوی دکتری بود. مرد هم برای این که کم نیاورد گفته بود دانشجوی مهندسی برق است. در حالی که نبود. اصلا دانشجو نبود. دلش می خواست همه چیز را به دختر بگوید اما …

D&R : دنیا و آخرت

. گویند شخصی نزد ابن سیرین آمد و گفت: در خواب دیدم که دنیا و آخرت را از دست داده ام . ابن سیرین گفت: قدری بنشین . سپس مرد دیگری آمد و گفت: در خواب دیدم دنیا و آخرت را به دست آورده ام . ابن سیرین به اولی گفت: تو قرآن گم کرده …

D&R : آن طرف خیابان

پیرمرد ایستاده بود دم در و پسر جوان را جلوی همه، بلند بلند نصیحت می کرد. وسط حرف هایش هم به مردمی که برای روضه آمده بودند، خوش آمد می گفت. پسر سرش را انداخته بود پایین و به حرف های پیرمرد گوش می داد. پیرمرد: نمی گویم ننداز، بنداز، ولی آخه این چیه؟ خب …

D&R : کوتاه ترین داستان کوتاه !

حتما تا حالا داستانهای کوتاه زیادی خوندید، اما تاحالا فکر کردید که کوتاه ترین داستان کوتاه دنیا چیه و نوشته ی کی ؟ کوتاه ترین داستان کوتاه جهان توسط ارنست همینگوی نوشته شده : For Sale: Baby Shoes, Never Worn. برای فروش: کفش بچه، هرگز پوشیده نشده . گفته میشود ارنست همینگوی این داستان ۶ …

D&R : وعده لباس گرم

پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد. از او پرسید : آیا سردت نیست؟ نگهبان پیر گفت : چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم. پادشاه گفت : من الان داخل قصر می …