دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

دلا بسوز که سوزِ تو کارها بکند
نیازِ نیمْ شبی دفعِ صد بلا بکند

عِتابِ یارِ پری چهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافیِّ صد جفا بکند

ز مُلک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آن که خدمتِ جامِ جهان نما بکند

طبیبِ عشق مسیحا دَم است و مُشفِق لیک
چو دَرد در تو نبیند که را دوا بکند
دکلمه در ادامه

همیشه دلم خواسته | عباس معروفی

همیشه دلم خواسته بدانم، لحظه‌های تو بی من چطور می‌گذرد؟ وقتی نگاهت می‌افتد به برگ، به شاخه، به پوست درخت، وقتی بوی پرتقال می‌پیچد، وقتی باران تنها تو را خیس ‌می‌کند وقتی با صدایی برمی‌گردی پشت سرت و من نیستم … عباس معروفی

احساس تنهایی | فاضل نظری | دکلمه

قرار ابرهای بی‌وطن بیهوده‌پیمایی‌ست
در آغوشم بگیر ای آسمان! روح تو دریایی‌ست

دمی سرسبزی ما را به پای سرخوشی مگذار
درختی مثل من هرسال ناچار از شکوفایی‌ست

تو هم بیچاره‌ای! بیچاره چون شیری که می‌داند
فقط وقت عبور از حلقه‌ی آتش تماشایی‌ست

چراغ حسن می‌افروزی و در شهر می‌گردی
ولی این دلربایی نیست، این تشییع زیبایی‌ست

به مردم چون پناه آوردم از تنهایی‌ام دیدم
که از «تنها شدن» جانکاه تر «احساس تنهایی»‌ست

فاضل نظری
دکلمه در ادامه…

انقلاب

ما فرزندان پدران و مادرانی هستیم که با امید و آرزوی فراوان، برای رسیدن به عدالت و آزادی انقلاب کردند. پدران و مادرانی که نه تنها هیچ سهمی از انقلاب نخواستند که اتفاقا خود را بدهکار انقلاب می‌دانستند.

دوران کودکی ما در خاموشی و بمباران و آژیر قرمز گذشت. کودکی و نوجوانی ما با خاطرات جنگ و شهید و شهادت عجیبن شد. سرود کودکی ما “روز خوب پیروزی” بود و “آزاد و رها هستیم”. لالایی شبانه ما، نوحه‌های آهنگران و کویتی‌‌پور بود. زمزمه مادربزرگان ما، دعا و گریه به یاد دایی‌ها و عموهایی بود که در جبهه‌ها می‌جنگیدند و مظلومانه به شهادت می‌رسیدند. ‌ذوق و شوق ما، شنیدن مارش نظامی بود و خبر پیروزی رزمندگان. غم و اندوه ما، بدرقه بسیجی‌ها بود و بازگشت پیکرشان بر روی دستان مردم.

ما نه منافقیم نه ضدانقلاب. ساکت‌ و بی‌تفاوت‌ هم نیستیم. ما از خود انقلاب بودیم و برای این انقلاب و این نظام هزینه دادیم. به چهره‌های بزرگان انقلاب که نگاه می‌کردیم، یاد بزرگان صدر اسلام می‌افتادیم. همه سلمان و ابوذر و مقداد و عمار! یار و یاور محرومان و مستضعفان.

بزرگتر شدیم، انقلابیون به جان هم افتادند. فهمیدیم که چندان هم سلمان و ابوذر نیستند، اشتباهاتی هم دارند! اما توجیه ‌کردیم. گاهی حتی چشم بستیم و ندیدیم. چون پدران و مادران انقلابی به ما یاد داده بودند که مدافع انقلاب باشیم. می‌گفتند اشکالات مسئولان را نباید به پای انقلاب نوشت.

بزرگتر شدیم. سلمان‌ها و ابوذرها حالا مشغول واردات و صادرات و تجارت و جنگ قدرت بودند، گاهی هم اختلاس! یا…