شعر

ماه و پلنگ

خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود … و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجه به خالی زد که عشق ـ ماه بلند من ـ ورای دست رسیدن بود گل شکفته! خداحافظ اگر چه لحظه دیدارت شروع وسوسه‌ای در من به …

خنده مگر داشت عزیز؟

. نقشِ قالی شُدَنَم خنده مَگر داشت عزیز؟ رفتن و آمدنم…خنده مگر داشت عزیز؟ . با دلم داخلِ حمام گلاویز شدم… آن کبودیِ تنم،خنده مگر داشت عزیز؟ . دشمنی هایِ برادر،غمِ زخم از خواهر… نانَجیبیِ زنم،خنده مگر داشت عزیز؟ . مست و عاصی وسطِ کوچه به من چسبیدند بویِ تُندِ دهنَم خنده مگر داشت عزیز؟ …

بگو بخند

گاهی بیا به قصد تعامُل بگو بخند حتّی بدونِ فکر و تأمُّل بگو بخند حق می دهم اگر بنویسی که سختم است امّا کمی به رسم تساهُل بگو بخند وقتی غزل بهانه به دست تو می دهد یعنی که تو به حالِ تغزُّل بگو بخند در لهجه ات هبوط انار است و زعفران پشتِ نقاب …

به هر جهت

در دستِ باد , مثلِ غباری به هر جهت ما زنده ایم زنده ی باری به هر جهت ! با تاجدار “هشت و چهارت” بگو چقدر باید به روی خویش نیاری…؟ به هر جهت_ بر موجِ پُر تلاطمِ این رودِ ناگزیر حالم ; شبیهِ حالِ اناری به هر جهت…! چون دانه های سنگیِ “تسبیحِ” پاره …

تمام

واژه‌هایم زجر دارد، پس غزل‌خوانی تمــام لیقه در جوهر تلف شد شعر عرفانی تمــام گرگ چشمی شب ربود آن گله‌ی آهوی من بقچه‌ات را جمع کن ای دل که چوپانی تمــام صاحب این خانه بر دل‌ها لحاف غم کشیــد مُرد..بگذر چشم خیسم! شب، نگهبانی تمام کوچـــه از اشـکت بریــده، سیل بالا مــی‌زند گـــور ابـرَت را …