D&R: امتحان عاشقی

.

کوچه‌ای محل رد شدن روزانه پسری جوان بود. روزی دختری زیبا روی از آن کوچه عبور می‌کرد. پسر دلش با دیدن آن دلبر، دوام نیاورد و دنبال دختر به راه افتاد. دختر متوجه پسر شد و پرسید: چه می‌خواهی؟

پسر با صدایی لرزان جواب داد: عاشق تو گشته‌ام و دلباخته‌ات شده‌ام. دختر گفت: گمان نکنم آیین دلدادگی آموخته باشی.  فردای روز نیز پسر در‌‌ همان گذر منتظر دختر بود و به محض دیدنش جلو آمد. دختر گفت باز که آمدی. پسر اظهار عشق کرد. دختر زیبا گفت من در چشم‌هایت رسم عاشقی نمی‌بینم. شاید خواهان جمال و زیبایی صورتم شده‌ای. پسر بر عشق اصرار کرد. دختر گفت: به هر حال فردا روز امتحان عاشقی است شاید ورق برگردد.  این را گفت و رفت.

پسر شب را در فکر امتحان به سر برد. که آزمایش چیست و نتیجه چه خواهد شد.  صبح فردا دختر، با جلوه‌ای زیبا‌تر از روزهای قبل آمده بود. پسر جوان دوباره پشت سر دختر زیبا به راه افتاد. دختر گفت‌ ای پسر تو که اینگونه شیفته من شده‌ای اگر خواهر زیبا و دلربای مرا می‌دیدی چه می‌کردی؟!!  خواهرم بسیار لطیف‌تر و در این شهر، زیبا روی‌ترین است و خیلی‌ها شیفته او شده‌اند. امروز خواهر پری چهره‌ام را با خود آورده‌ام و الان پشت سر تو ایستاده.  پسر بی‌درنگ به عقب برگشت!!!  ولی….

ولی خبری از خواهر فرشته خوی دختر نبود، که نبود.

پسر گفت: این را که دروغ گفتی؛ امتحانت را بگو چیست؟  دختر تبسمی کرد و گفت: ورقه‌ها را جمع کردند؛ امتحان تمام شد. برو راه خود گیر.  روز اول گفتم که از چشم‌هایت مشق عاشقی نمی‌خوانم. تو عاشق نیستی. تو خواهان صورت‌های زیبایی. اگر عاشق بودی وقتی معشوق روبروی تو ایستاده، برای دیدن صورتی زیبا به عقب بر نمی‌گشتی. چرا که هنگام وصال، محب از محبوب و عاشق از معشوق روی برنمی گرداند، حتی برای لحظه‌ای!!!! دختر این‌ها را گفت و ناپدید شد.

پسر کمی اندیشه کرد، آهی سرد کشید و گفت: به خاطر امتحانی که در آن رد شدم، دیگر از این کوچه رد نخواهم شد.
اما………..

اما آنانکه ادعای عشق خدایی می‌کنند ولی حواسشان همیشه به غیر خداست،
چه موقع و چگونه امتحان خواهند شد؟

نکندکه ورقه‌ها را پخش کرده‌اند و امتحان شروع شده است؟؟!!………..

.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *