.
به رسم قدیم روزی شاه عباس کبیر در اصفهان به خدمت عالم زمانه «شیخ بهائی» رسید پس از سلام واحوالپرسی از شیخ پرسید: در برخورد با افراد اجتماع «اصالت ذاتی ِ آنها بهتر است یا تربیت خانوادگیشان»؟
شیخ گفت: هر چه نظر حضرت اشرف باشد همان است ولی به نظر من «اصالت» ارجح است. و شاه بر خلاف او گفت: شک نکنید که «تربیت» مهمتر است! بحث میان آن دو بالا گرفت و هیچیک نتوانستند یکدیگر را قانع کنند بناچار شاه برای اثبات حقانیت خود او را به کاخ دعوت کرد تا حرفش را به کرسی نشاند.
فردای آن روز هنگام غروب شیخ به کاخ رسید بعد از تشریفات اولیه وقت شام فرا رسید سفرهای بلند پهن کردند ولی چون چراغ و مشعلی نبود مهمانخانه سخت تاریک بود در این لحظه پادشاه دستی به کف زد و با اشاره او چهار گربه شمع به دست حاضر شدند وآنجا را روشن کردند! درهنگام ِ شام، شاه دستی پشت شیخ زد و گفت دیدی گفتم «تربیت» از «اصالت» مهمتر است ما این گربههای نااهل را اهل و رام کردیم که این نتیجه اهمیت «تربیت» است . شیخ در عین ِ اینکه هاج و واج مانده بود گفت من فقط به یک شرط حرف شما را میپذیرم و آن اینکه فردا هم گربهها مثل امروز چنین کنند!!! شاه که از حرف شیخ سخت تعجب کرده بود گفت: این چه حرفیست فردا مثل امروز وامروز هم مثل دیروز!!! کار ِ آنها اکتسابی است که با تربیت وممارست وتمرین زیاد انجام میشود ولی شیخ دست بردار نبود که نبود تا جایی که شاه عباس را مجبور کرد تا این کار را فردا تکرار کند.
لذا شیخ فکورانه به خانه رفت. او وقتی از کاخ برگشت بیدرنگ دست به کار شد چهار جوراب برداشت و چهار موش بخت برگشته در آن نهاد……. فردا او باز طبق قرار قبلی به کاخ رفت تشریفات همان و سفره همان و گربههای بازیگر همان…… شاه که مغرورانه تکرار مراسم دیروز را تاکیدی بر صحت حرفهایش میدید زیر لب برای شیخ رجزمیخواند که در این زمان شیخ موشها را رها کرد که درآن هنگام هنگامهای به پا شد یک گربه به شرق دیگری به غرب آن یکی شمال واین یکی جنوب………… واین بار شیخ دستی برپشت شاه زد و گفت: شهریارا! یادت باشد اصالتِ گربه موش گرفتن است گرچه «تربیت» هم بسیار مهم است ولی «اصالت» مهمتر! یادت باشد با «تربیت» میتوان گربه اهلی را رام و آرام کرد ولی هرگاه گربه موش را دید به اصل و اصالت خود بر میگردد و شیر ِ نااهل ونا آرام و درنده میشود!
.
دیدگاهها
خیلی خوب بود.بیشتر آموزنده و تامل برانگیز بود.باتشکر