D&R: فرشته

.

و خداوند با مهر به آدمهای روی زمین نگاه می‌کرد فرشته‌ای با ناراحتی رو بخدا کرد و گفت: پروردگارا در این آفریده ناسپاس گنه کار چه دیدی که چنین به او مهر می‌ورزی؟ و خداوند فرمود من چیزی می‌دانم که تو نمی‌دانی. فرشته عرض کرد: پروردگارااجازه بده تا به زمین بروم تا به انسان‌ها نشان دهم معنی بندگی و عبادت چیست. و خداوند به او اجازه داد تا به زمین رود اما به شرطی. که در غالب ادمیزاده با‌‌ همان غرایز با‌‌ همان امیال و با‌‌ همان اختیار. بال‌هایش را کندند قلبی به او دادند و تمام قدرت‌هایش را گرفتند و اختیارش دادند. اختیار انتخاب بین خیر و شر. سالهااز آن ماجرا گذشت. روزی در قسمت مجهول الهویه‌های قبرستان مرد مفلوکی را به خاک سپردند که زندگی سخت وتیره‌ای را گذرانده بود. در قسمت شرح حالش چنین امده بود مرگ بر اثر بیماری احتمال مصرف مواد و وجود دو زایده ناشناخته وعجیب در بالای کتف‌ها. روزی که دوباره فرشته شد و به عرش باز گشت در ‌‌نهایت بیچارگی از خداوند درخواست نمود تا پرونده سیاه زندگی ادمییتش رااز دید تمام فرشتگنان مخفی سازد. و تا آخر دنیا خداوند مشغول مهر ورزی به مخلوقاتی بود که در ‌‌نهایت اختیار، او را برگزیده بودند.

سعید گلدست

.

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *