. زاهدی کیسهای گندم نزد آسیابان برد. آسیابان گندم او را در کنار سایر کیسهها گذاشت تا به نوبت آرد کند. زاهد گفت: «اگر گندم مرا زودتر آرد نکنی دعا میکنم خرت سنگ بشود». آسیابان گفت: «تو که چنین مستجاب الدعوه هستی دعا کن گندمت آرد بشود.» .
. در بازگشت از کلیسا، جک از دوستش ماکس میپرسد: «فکر میکنی آیا میشود هنگام دعا کردن سیگار کشید؟» ماکس جواب میدهد: «چرا از کشیش نمیپرسی؟» جک نزد کشیش میرود و میپرسد: «جناب کشیش، میتوانم وقتی در حال دعا کردن هستم، سیگار بکشم.» کشیش پاسخ میدهد: «نه، پسرم، نمیشود. این بیادبی به مذهب است.» جک …
. سرمایه داری در نزدیکی مسجد قلعه فتح الله کابل رستورانی ساخت که در آن موسیقی و رقص بود و برای مشتریان مشروب هم سرو می شد، ملای مسجد هر روز در پایان موعظه دعا می کرد تا خدا صاحب رستوران را به قهر و غضب خود گرفتار و بلای آسمانی بر این رستوران نازل …
. روزی مردی خواب عجیبی دید. دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دیدکه سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند. مرد از …