بایگانی برچسب: اینستاگرام من

تهران – سعدآباد

.
در خانه ات درختی خواهد رویید و #درخت هایی در شهرت و بسیار #درختان در سرزمینت، و #باد #پیغام هر #درختی را به #درخت دیگر خواهد رسانید و #درختها از #باد خواهند پرسید در #راه که #می_آمدی #سحر را ندیدی؟
.
#سووشون
#سیمین_دانشور
#طلوع #موبایلگرافی
.
.
.
#Mj_Shadmehr #Shadmehr @mj_shadmehr #mj_shadmehr #شادمهر #photography #mobilegraphy #موبایلگرافی #pgotographer #amateur #mjshadmehr #mj.shadmehr #shadmehrmj #shadmehr_mj

روز نخست فروردین

.
من روز نخست #فروردین
فرمان یافته ام
شناسنامه ام صادره از اقلیم سپیده دم است،
محل تولدم حلول ترانه در توفان هاست.
از مادر به ماه می رسم
از پدر به پروانه های پاییزی.
من از این جهان چاره ناپذیر
هیچ بهره ای نبرده ام جز کلمات روشنی
که عشق را دوست می دارند
که آدمی را دوست می دارند
که دوست می دارند را دوست می دارند.

حالا اگر ممکن است
مرا به عنوان پرستار ماه و پروانه
قبولم کنید….
معرف یک لاقبای من
حضرت #حافظ است.
.
#سید_علی_صالحی

ز کوی #یار می‌آید نسیم باد #نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
چو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلط‌ها داد سودای زراندوزی
.
#حافظ
سال نو مبارک💜⁦❤️⁩💙⁦❤️⁩💚💛
#عید #نوروز #هفت_سین #سال_نو_مبارک
.
.
#Mj_Shadmehr #Shadmehr @mj_shadmehr #mj_shadmehr #شادمهر #photography #mobilegraphy #موبایلگرافی #pgotographer #amateur #mjshadmehr #mj.shadmehr #shadmehrmj #shadmehr_mj

ثبت مرغان دریایی – بندر زیبای انزلی

.
#پر #پرواز ندارم
اما
دلی دارم و حسرت #درناها
و به هنگامی که #مرغان_مهاجر
در #دریاچه ی ماهتاب
پارو می کشند
خوشا رها کردن و رفتن
خوابی دیگر
به مردابی دیگر
خوشا ماندابی دیگر
به ساحلی دیگر
به دریایی دیگر
خوشا پر کشیدن
خوشا رهایی
خوشا اگر نه رها زیستن
مردن به رهایی!
آه
این #پرنده
در این #قفس تنگ
نمی خواند.
.
#احمد_شاملو
.
#دریا #ساحل #بزن #بندرانزلی #بندر_انزلی #انزلی #بزن @instagram #instagram #گیلان #ایران #Gilan #Iran
.
.
#Mj_Shadmehr #Shadmehr @mj_shadmehr #mj_shadmehr #شادمهر #photography #mobilegraphy #موبایلگرافی #pgotographer #amateur #mjshadmehr #mj.shadmehr

زمستان است

.
نفس‌ها ابر ، دلها خسته و غمگین ،
درختان اسکلتهای بلور آجین .
زمین دلمرده ، سقفِ آسمان کوتاه ،
غبار آلوده مهر و ماه ،
#زمستان است

#مهدی_اخوان_ثالث
#برف ۷بهمن ۱۳۹۶ #کرج
.
.
#Mj_Shadmehr #Shadmehr @mj_shadmehr #mj_shadmehr #شادمهر #photography #mobilegraphy #موبایلگرافی #pgotographer #amateur #mjshadmehr #mj.shadmehr #shadmehrmj #shadmehr_mj

۲۰۱۸

#Bye, Bye #2017… #Hello #2018 🎄🎅🎁
هیچ وقت اون #کریسمس یادم نمیره!
وقتی به دنیا اومدم پدرم اسمم رو گذاشت آرتور،به خاطر علاقه ای که به آرتورشاه داشت!هر وقت بغلم می کرد می گفت:آرتورشاه،پسرم تو باید سعی کنی همیشه برنده باشی.
برخلاف حرف پدرم من همیشه یه بازنده بودم،این قابلیت رو از بچگی نمایان کردم،اما در همسایگی ما خانواده ای زندگی می کردن که یه پسر هم سن و سال من داشتن،بدجوری بهش حسودیم میشد،اسمش سام بود،از اون بچه خوشگل ها که انواع خوش شانسی ها رو به ارث بردن
من و سام تو همه مسابقاتی که توی شهرمون برگزار می شد شرکت می کردیم،از شنا و دوچرخه سواری گرفته تا نقاشی،پدرم هم همیشه بین تماشاچی ها بود و فریاد میزد:آرتور شاه،آرتور شاه!
اما من هیچ وقت نبردم و همیشه سام قهرمان می شد،بعد از هر شکست احساس می کردم پدرم چند سال پیرتر شده.
تا اینکه یه روز ما رو واسه گروه سرود شب کریسمس انتخاب کردن،قرار بود در سرود فقط یه نفر تک خوانی کنه،واسه همین رقابت شدیدی بین من و سام درگرفت،تا جایی که مربی روزی چند ساعت با ما تمرین می کرد،اما در آخر سام انتخاب شد،دوست داشتم بزنم گردنش رو بشکنم.سرشار از مالیخولیا برگشتم خونه اما نتونستم به پدرم بگم باز شکست خوردم،گفتم من انتخاب شدم و شب کریسمس من می خونم. پدرم در حالی که چشم هاش برق می زد گفت:آرتور شاه!
شب کریسمس رسید و می دونستم که اگه حرکتی نزنم بدون شک پدرم سکته می کنه،واسه همین چند ساعت قبل از اجرا با یه نقشه از پیش کشیده شده وقتی سام رفت تو انباری تا لباس عوض کنه،در رو از پشت روش قفل کردم و کلید رو انداختم توی توالت و سیفون رو کشیدم!
اون شب کلی تماشاچی اومده بود،تا چند دقیقه قبل از اجرا منتظر سام موندیم و وقتی مربی دید خبری ازش نیست به من گفت تو بخون.از خوشحالی بال درآوردم،بالاخره داشتم برنده می شدم،ولی یکهو سروکله سام پیدا شد،نفهمیدم چطور در رو باز کرد ولی هرچی بود مربی گفت که اون بخونه
سرود شروع شد اما وقتی نوبت سام شد،نخوند،خیره مونده بود به کف زمین،مربی به من اشاره کرد،من خوندم و همه کلی کیف کردن،درطول اجرا نگاهم به پدرم بود که اشک می ریخت،حس می کردم توی دلش داره میگه:آرتور شاه.
بعد از اینکه اجرا تموم شد،سام به بچه ها گفت که سرما خورده اما فقط من میدونستم که سرما نخورده بود،بعد از اون اتفاق من و سام دیگه با هم حرف نزدیم.
سام و خانواده اش از شهر ما رفتن، پدر من هم فوت کرد و دیگه نه من توی مسابقه ای شرکت کردم و نه دیگه کسی بهم گفت آرتور شاه
چند سال بعد که سام رو دیدم بهم گفت که قفل اون انباری رو پدرت شکست.

#روزبه_معین #آنتاریکا
.

یلدا مبارک

.
یلداتون مبارک🍉🍉🍉
.
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
.
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
.
صحبت حکام ظلمت شب #یلدا ست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
.
بر در ارباب بی‌مروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید
.
ترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظر ره روی که در گذر آید
.
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید
.
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید
.
غفلت #حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بی‌خبر آید
.
استفاد از #عکس فقط با ذکر منبع و نام عکاس مجاز است
.
.
#Mj_Shadmehr #Shadmehr @mj_shadmehr #mj_shadmehr #شادمهر #photography #mobilegraphy #موبایلگرافی #pgotographer #amateur #mjshadmehr #mj.shadmehr #shadmehrmj #shadmehr_mj