بایگانی برچسب: فریدون مشیری

خانه دوست کجاست

من دلم می‌خواهد
خانه‌ای داشته باشم پر دوست،
کنج هر دیوارش
دوست‌هایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو…؛
هر کسی می‌خواهد
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند.
شرط وارد گشتن
شست و شوی دل‌هاست
شرط آن داشتن
یک دل بی‌رنگ و ریاست…
بر درش برگ گلی می‌کوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می‌نویسم‌ای یار
خانهٔ ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
” خانه دوست کجاست؟ ”

فریدون مشیری

دست

. از دل و دیده، گرامی‌تر هم آیا هست؟ دست، آری، ز دل و دیده گرامی تر : دست! زین همه گوهر پیدا و نهان در تن و جان، بی گمان دست گران قدرتر است. هرچه حاصل کنی از دنیا، دستاوردست! هرچه اسباب جهان باشد، در روی زمین، دست دارد همه را زیر نگین! سلطنت …