بایگانی برچسب: پدر

D&R: فقر

. روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می‌کنند چقدر فقیر هستند. آن‌ها یک روز و یک شب را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در …

D&R : چشم به راه

. یادش آمد که چقدر دوست داشت فرزندشان پسر باشد. درب اتاق عمل باز شد. پرستار بود. – مژده بدهید : یک پسر کاکل زری! حالا هم در بیمارستان بود.در باز شد. –       – پسرم اومده؟ –    – « نه ، داداش نیست ، پرستاره » دختر این را گفت و پدرش را نوازش کرد. .