. همگی به صف ایستاده بودند تا از آنها پرسیده شود؛ نوبت به او رسید: «دوست داری روی زمین چه کاره باشی؟» گفت: میخواهم به دیگران یاد بدهم، پس پذیرفته شد! چشمانش را بست، دید به شکل درختی در یک جنگل بزرگ درآمده است. باخودگفت: حتما اشتباهی رخ داده است! من که این را نخواسته …