بایگانی برچسب: جنگل

بلال پزون زیر باران

#موبایل_گرافی
یک شب برایت قصّه خواهم گفت از دردم،
از روزهای خسته ای که بی تو سر کردم

باید از این عشق خیالی بگذرم دیگر !
باید از این ویرانه های درد برگردم ؛

جریان گرفته در تمام جان من یادت ..
داغ است مهرت من ولی بدجور دلسردم !

چشم انتظاری خسته ام کرده ست می فهمی ؟
چشم انتظاری را برایت هدیه آوردم

بی هیچ بحثی جای من خود را تصوّر کن
می پرسی از صبرم که ایّوبم،؟ زنم،؟ مردم،؟!
.
می پرسی از میزان دلتنگیم … می پرسی ؛
یک شب برایت قصّه خواهم گفت از دردم !

#مریم_صفری
.
#رامسر #جنگل #دالخانی .
#Mj_Shadmehr #Shadmehr @mj_shadmehr #mj_shadmehr #شادمهر #photography #mobilegraphy #موبایلگرافی #pgotographer #amateur #mjshadmehr #mj.shadmehr #shadmehrmj #shadmehr_mj #بزن #yummy

خاور خانوم – چابکسر شهر من

.
خبر رسید که #پاییز رو به پایان است
چه دلخوشید؟ که این اول #زمستان است

تو اِی خزان‌زده جنگل! مخوان سرودِ سرور
صبور باش که فصلِ درخت‌سوزان است

نبود و نیست مرا همدمی، که این #جنگل
نه جنگل است ؛ که انبوهِ تک درختان است

چه گریه‌ها که نکردند ابرها تا صبح
به پشت‌گرمیِ این غم که ماه، پنهان است

هوای هیچ دلی ، پرس و جوی دریا نیست
مدار پرسه‌ی این جوی‌ها خیابان است

#محمدمهدی_سیار
.
#چابکسر #خاورخانوم #خاور_خانوم #رستوران #بزن #سرولات #chaboksar #سرولات_چابکسر
.
.
#Mj_Shadmehr #Shadmehr @mj_shadmehr #mj_shadmehr #شادمهر #photography #mobilegraphy #موبایلگرافی #pgotographer #amateur #mjshadmehr #mj.shadmehr #shadmehrmj #shadmehr_mj

به روزهای رفته نمى اندیشم

.
به روزهای رفته نمى اندیشم
به سرنوشت لحظه هایى که رنگ باخته اند.
چشم دوخته ام به رویاهاى #مه آلود نیامده
به #کلبه ى چوبى کنار رود
صداى آب، بوى دود
و صبحى که در سپیدى ساکت مه غرق شده است
و دست هایم
که بوى #هیزم گرفته اند.

به روزهاى رفته نمى اندیشم
چشم دوخته ام
به #جاده و #جنگل هایى
که منتظر آمدن ما هستند.

#مریم_ملک_دار
#بزن
پ‌ن: چون عکسا در قالب آلبوم آپ شده، قاعدتا کراپ، عکسا رو شهید کرده .. از اینستاسایز هم خوشم نمیاد😜

درخت با جنگل سخن می‌گوید

.
اشک رازی‌ست
لبخند رازی‌ست
عشق رازی‌ست
اشکِ آن شب لبخندِ عشقم بود.
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی…
من دردِ مشترکم
مرا فریاد کن.

#درخت با #جنگل سخن می‌گوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن می‌گویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
#قلبت_را_به_من_بده
من ریشه‌های تو را دریافته‌ام
با لبانت برای همه لب‌ها سخن گفته‌ام
و دست‌هایت با دستانِ من آشناست.
در خلوتِ روشن با تو گریسته‌ام
برایِ خاطرِ زندگان،
و در گورستانِ تاریک با تو خوانده‌ام
زیباترینِ سرودها را
زیرا که مردگانِ این سال
عاشق‌ترینِ زندگان بوده‌اند.

دستت را به من بده
دست‌های تو با من آشناست
ای دیریافته با تو سخن می‌گویم
به‌سانِ ابر که با توفان
به‌سانِ علف که با صحرا
به‌سانِ باران که با دریا
به‌سانِ پرنده که با بهار
به‌سانِ درخت که با جنگل سخن می‌گوید
زیرا که من
#ریشه های تو را دریافته‌ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست

#احمد_شاملو
.
پ‌ن: وقتی جنگل 🖤 عاشق میشود..

من و اشعار شاملو ، سهراب

.
گویا #ابر ها پائین آمدند
#جنگل را #مه گرفته
و من…
در این کلبه چوبی و نمور
در انتهای جاده ای دور….
صدای توکا ، چکاوک ها
دور از هیاهوی آدمک ها
صدای خروشان رود…
عطر #چای ، #هیزم پر دود
من و اشعار شاملو ، سهراب
در تعبیر رویای یک خواب
چون برگی که از شاخه جدا شده
یا آن روحی که از سلول تن رها شده
محو جلوه ی زیبایی چشمان تو
یک بغل آغوش گرم اندازه ی تن پوش تو.

دالخانی زیبا

.
پلی باید زد
به جنگل خیال تو
آن جنگل سبز سحر انگیز
صدای آبشارش
از عشق می خواند
و صدای خوش هزارها
طنین انداز مهر است
گذر خواهم کرد از
راه باریکی
که میرسد به خانه دلت
در آنجا
چادر عشقم را
علم خواهم کرد
می مانم
برای ابد
#فریبا_الف
#رامسر #جنگل #دالخانی
پ‌ن: مسیر بیست و پنج دقیقه ای در یک ویدئوی دو دقیقه و خرده‌ای ، که در دو بخش و چند ثانیه آپ کردم …