بایگانی برچسب: درخت

من از مجاورت یک #درخت می آیم – سوئه چاله زیبا

#موبایل_گرافی
.

من از مجاورت یک #درخت می آیم
که روی پوست آن دست های ساده غربت اثر گذاشته بود :
سفر مرا به زمین های استوایی برد.
چه خوب یادم هست
عبارتی که به #ییلاق ذهن وارد شد:

وسیع باش،و تنها، و سر به زیر،و سخت.

من از مصاحبت آفتاب می آیم،
کجاست سایه؟
هنوز برگ
سوار حرف اول باد است.
هنوز انسان چیزی به آب می گوید
و در مدار درخت
طنین بال کبوتر،
حضور مبهم رفتار آدمی زاد است.
سفر مرا به باغ در چند سالگی ام برد
و ایستادم تا
دلم قرار بگیرد،
.
#سهراب_سپهری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#سوئه_چاله #ماسال #گیلان #سوچاله
.

#Mj_Shadmehr #Shadmehr @mj_shadmehr #mj_shadmehr #شادمهر #photography #mobilegraphy #موبایلگرافی #pgotographer #amateur #mjshadmehr #mj.shadmehr #shadmehrmj #shadmehr_mj

آسمان که نشد چرا درخت نباشم

#موبایلگرافی .
#آسمان که نشد
چرا #درخت نباشم
وقتی
تو در من
اینهمه #پرنده‌ای؟!
ذهنم پُر از لانه هایی است
که برای تو ساخته ام … !

#کامران_رسول_زاده
.
#karaj
.
.
#Mj_Shadmehr #Shadmehr @mj_shadmehr #mj_shadmehr #شادمهر #photography #mobilegraphy #موبایلگرافی #pgotographer #amateur #mjshadmehr #mj.shadmehr #shadmehrmj #shadmehr_mj

تهران – سعدآباد

.
در خانه ات درختی خواهد رویید و #درخت هایی در شهرت و بسیار #درختان در سرزمینت، و #باد #پیغام هر #درختی را به #درخت دیگر خواهد رسانید و #درختها از #باد خواهند پرسید در #راه که #می_آمدی #سحر را ندیدی؟
.
#سووشون
#سیمین_دانشور
#طلوع #موبایلگرافی
.
.
.
#Mj_Shadmehr #Shadmehr @mj_shadmehr #mj_shadmehr #شادمهر #photography #mobilegraphy #موبایلگرافی #pgotographer #amateur #mjshadmehr #mj.shadmehr #shadmehrmj #shadmehr_mj

درخت با جنگل سخن می‌گوید

.
اشک رازی‌ست
لبخند رازی‌ست
عشق رازی‌ست
اشکِ آن شب لبخندِ عشقم بود.
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی…
من دردِ مشترکم
مرا فریاد کن.

#درخت با #جنگل سخن می‌گوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن می‌گویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
#قلبت_را_به_من_بده
من ریشه‌های تو را دریافته‌ام
با لبانت برای همه لب‌ها سخن گفته‌ام
و دست‌هایت با دستانِ من آشناست.
در خلوتِ روشن با تو گریسته‌ام
برایِ خاطرِ زندگان،
و در گورستانِ تاریک با تو خوانده‌ام
زیباترینِ سرودها را
زیرا که مردگانِ این سال
عاشق‌ترینِ زندگان بوده‌اند.

دستت را به من بده
دست‌های تو با من آشناست
ای دیریافته با تو سخن می‌گویم
به‌سانِ ابر که با توفان
به‌سانِ علف که با صحرا
به‌سانِ باران که با دریا
به‌سانِ پرنده که با بهار
به‌سانِ درخت که با جنگل سخن می‌گوید
زیرا که من
#ریشه های تو را دریافته‌ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست

#احمد_شاملو
.
پ‌ن: وقتی جنگل 🖤 عاشق میشود..

D&R: می خواهی چه کاره باشی!

. همگی به صف ایستاده بودند تا از آن‌ها پرسیده شود؛ نوبت به او رسید: «دوست داری روی زمین چه کاره باشی؟» گفت: می‌خواهم به دیگران یاد بدهم، پس پذیرفته شد! چشمانش را بست، دید به شکل درختی در یک جنگل بزرگ درآمده است. باخودگفت: حتما اشتباهی رخ داده است! من که این را نخواسته …

D&R: شاخه و برگ

. یک روز گرم، شاخه‌ای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند و به دنبال آن از درخت برگ‌های ضعیف و کم طاقت جدا شدند و آرام بر روی زمین افتادند. شاخه چندین بار این کار را درد منشانه و با غرور خاصی تکرار کرد تا اینکه تمام برگ‌ها جدا شدند و شاخه از …