بایگانی برچسب: احمد شاملو

به یاد آر

نه به خاطر آفتاب
نه به خاطر حماسه
به خاطر سایه‌ی بام کوچکش
به خاطر ترانه‌ای کوچک‌تر از دست‌های تو

نه به خاطر جنگل‌ها
نه به خاطر دریا
به خاطر یک برگ
به خاطر یک قطره
روشن‌تر از چشمهای تو

نه به خاطر دیوارها
به خاطر یک چپر
نه به خاطر همه انسانها
به خاطر نوزادِ دشمنش شاید

نه به خاطر دنیا
به خاطر خانه‌ی تو
به خاطر یقینِ کوچکت
که انسان، دنیایی ست

به خاطر آرزوی یک لحظه‌ی من که پیشِ تو باشم
به خاطر دستهای کوچکت در دستهای بزرگِ من
و لبهای بزرگ من بر گونه‌های بی گناه تو

ادامه شعر و تماشای کلیپ ..

بی بی جون قصه بگو | احمد شاملو

بی بی جون قصه بگو بی بی جون قصه بگو
قصه از گذشته ها قصه ی دیو سیاه

لب دریا پریا بگو از اتل متل قصه حسن کچل
بی بی جون قصه بگو بی بی جون قصه بگو

بلکه خوابم ببره توی این قرن اتم چه کسی بی خطره

بی بی جون باغچه و باغمون چی شد
بی بی جون مشق و کتابمون چی شد

خود همیشه است …

زیباترین حرفت را بگو شکنجه پنهان سکوتتت را آشکاره کن و هراس مدار از آنکه بگویند ترانه ای بیهوده میخوانید چرا که ترانه ما ترانه بیهودگی نیست چرا که عشق حرفی بیهوده نیست حتی بگذار آفتاب نیز برنیاید به خاطر فردای ما اگر بر ماش منتی است چرا که عشق خود فرداست خود همیشه است …