ادبیات

به یاد آر

نه به خاطر آفتاب
نه به خاطر حماسه
به خاطر سایه‌ی بام کوچکش
به خاطر ترانه‌ای کوچک‌تر از دست‌های تو

نه به خاطر جنگل‌ها
نه به خاطر دریا
به خاطر یک برگ
به خاطر یک قطره
روشن‌تر از چشمهای تو

نه به خاطر دیوارها
به خاطر یک چپر
نه به خاطر همه انسانها
به خاطر نوزادِ دشمنش شاید

نه به خاطر دنیا
به خاطر خانه‌ی تو
به خاطر یقینِ کوچکت
که انسان، دنیایی ست

به خاطر آرزوی یک لحظه‌ی من که پیشِ تو باشم
به خاطر دستهای کوچکت در دستهای بزرگِ من
و لبهای بزرگ من بر گونه‌های بی گناه تو

ادامه شعر و تماشای کلیپ ..

آن شب آمدم | سیدعلی صالحی | نشانی‌ها | بندر انزلی

من البته آن شب آمدم
آمدم حتی تا همان کاشیِ لَبْ‌لعابیِ آبی
تا همان کاشیِ شبْ شکسته‌ی هفتم،
اما جز فال روشنی از رازِ حافظ و
عَطرِ غریبی از گیسوی خیسِ تو با من نبود.
آمدم، در زدم، بوی دیوار و دلْ‌دلِ آبی دریا می‌آمد،
نبودی و هیچ همسایه‌ای انگار تُرا نمی‌شناخت،
دیگر از آن همه کاشی
از آن همه کلمه، کبوتر و ارغوان انگار
هیچ نشانه‌ی روشنی نبود،
کسی از کوچه نمی‌گذشت
تنها مادری از آوازِ گریه‌های پنهانی
از همان بالای هشتیِ کوچه می‌آمد،
نه شتابی در پیش و
نه زنبیلی در دَست
فقط انگار زیر لب چیزی می‌گفت.
خاموش و خسته
صبور و بی‌پاسخ از کنار نادیده‌ام گذشت.

آه اگر بمیرم این لحظه
چه کبوترانی که دیگر از بالای آسمان
به بامِ حَرَم باز نخواهند گشت!

ری‌را جان!
میان ما مگر چند رودِ گِل‌آلودِ پُر گریه می‌گذرد
که از این دامنه تا آن دامنه که تویی
هیچ پُلی از خوابِ پروانه نمی‌بینم …!

#سیدعلی_صالحی | قسمتی از شعر | نشانی‌ها

اگر داغ رسم قدیم شقایق نبود | قیصر امین پور | دکلمه

اگر داغ رسم قدیم شقایق نبود
اگر دفتر خاطرات طراوت
پر از رد پای دقایق نبود
.
اگر ذهن آیینه خالی نبود
اگر عادت عابران بی‌خیالی نبود
.
اگر گوش سنگین این کوچه‌ها
فقط یک نفس می‌توانست
طنین عبوری نسیمانه را
به خاطر سپارد
.
اگر آسمان می‌توانست یک‌ریز
شبی چشم‌های درشت تو را
جای شبنم ببارد
.
اگر رد پای نگاه تو را
باد و باران
از این کوچه‌ها آب و جارو نمی‌کرد
.
اگر قلک کودکی لحظه‌ها را پس انداز می‌کرد
.
اگر آسمان سفره‌ی هفت رنگ دلش را
برای کسی باز می‌کرد
و می‌شد به رسم امانت
گلی را به دست زمین بسپریم
و از آسمان پس بگیریم
.
اگر خاک کافر نبود
و روی حقیقت نمی‌ریخت
.
اگر ساعت آسمان دور باطل نمی‌زد
.
اگر کوه‌ها کر نبودند
اگر آب‌ها تر نبودند
اگر باد می‌ایستاد
.
اگر حرف‌های دلم بی اگر بود
اگر فرصت چشم من بیشتر بود
اگر می‌توانستم از خاک
یک دسته لبخند پرپر بچینم
.
تو را می‌توانستم ای دور
از دور
یک‌بار دیگر ببینم…
.
.
#قیصر_امین_پور
دکلمه در ادامه پست…

درد من حصار برکه نیست | از صمد بهرنگی نیست

حتما تا الان این جمله را دست کم یک بار در صفحه فیس بوک یا اینستاگرام دوستانتان یا گروه های تلگرامی دیده‌اید. یا شاید هم خود شما از آن دست کسانی باشید که آن را روی دیوارشان (Wall) در فیس بوک یا استاتوس‌های تلگرام و اینستاگرام و واتساپ… به اشتراک گذاشته‌اید. اما وقتی امروز برای بار اِنُم این جمله جلوی چشمم پدیدار شد تصمیم گرفتم یک پست در موردش بگذارم!

‏درد من حصار برکه نیست ،
درد من زیستن با ماهیانی ست که
فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است

#صمد_بهرنگی
#ماهی_سیاه_کوچولو

این سخن بی‌شک از صمد بهرنگی نیست! ماهی سیاه کوچولو، یک کتاب برای کودکان است که تنها چند ده صفحه بیشتر ندارد.
من نمی‌فهمم چرا ملت یه کتاب کوچک را اول مطالعه نمیکنند تا بعد نظرشان را درباره «قطعه‌های زیبایش» نقل کنند.
اگر شما این متن را در کتاب ماهی سیاه کوچولو دیدید عکس بگیرید و برای من بفرستید.

قولنامه | نزار قبانی

۱ به تو قول دادم که دوستت نداشته باشم سپس در برابر این تصمیم بزرگ وحشت کردم به تو قول دادم که برنگردم و قول دادم از اشتیاق نمیرم اما مردم و بارها برگشتم بارها تصمیم گرفتم که دست بردارم اما یادم نمی‌آید دست برداشته باشم ۲ قول‌هایی بزرگ‌تر از اندازه‌ی خودم دادم فردا روزنامه‌ها …

تاسیان – هوشنگ ابتهاج

«تاسیان» کلمه‌ای است در گویش #گیلکی. این کلمه را درباره‌ی وقتی کسی می‌رود سفر یا دیگر پیش‌تان نیست می‌گویند. به غمی که از نبودن کسی پیش می‌آید ،حس غم و دل‌تنگی ناشی از جای خالی کسی که به حضورش عادت کردی. جای‌گزینی غیر از “خالی بودن جا” در زبان فارسی برای‌اش وجود ندارد یا من یادم نمی آید. 
اما همین معادل هم ادای دین نمی‌کند؛ آن‌قدری از پس معنی ِ #تاسیان بودن بر نمی‌آید این “جای کسی خالی بودن”. وقتی خانه تاسیان می‌شود یعنی دست و دل‌ات به هیچ کاری نمی‌رود از بس که با نبودن او خودت را هم گم کرده‌ای. با بغض کاری نداریم چون قبل‌تر کارش را انجام داده و توی کمد لباسی، آشپزخانه‌ای، دستشویی‌ای، جایی به ثمر نشسته است.  اما یزدانی خرم توی معرفی کتاب «تاسیان»ِ ابتهاج، درباره‌ی این کلمه نوشته: «گویا به حالتی می‌گویند بعد از مرگ، سکراتی که بعد از رها شدن جان، انسان به آن دچار می شود. شاید مترادف تولد باشد در جهان فانی. منتها با درکی همه جانبه و غیرقابل اغماض » نمی‌دانم چه‌‌‌قدر درست هست یا نیست این معنی…

اما در این #فیلم #ابتهاج کلمه تاسیان را شرح میدهد و #تاسیانه‌ی خود را میخواند؛
خانه دل تنگ ِ غروبی خفه بود
مثل ِ امروز …. در ادامه بخوانید ⁦⬅️⁩