بایگانی برچسب: قیصر امین پور

درد، نام دیگر من است | قیصر (دکلمه)

دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان
درد می کند

من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند

انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است

دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟

قیصر امین پور

در سوگ شریعتی

ای هنوز بی نظیر خسته ام از این کویر، این کویر کور و پیـر این هـبوط بی دلـیـل، این سـقـوط ناگـزیــر آســمـان بـی هــدف، بــادهــای بـی طــرف ابـرهای سـر به راه، بـیـدهای سر به زیــر ای نـظـاره شـگـرف، ای نـگــاه نــاگــهــان ای هـمـاره در نظر، ای هـنوز بی نـظـیــر آیه آیه ات صریح، سوره سوره …