بلال پزون زیر باران

#موبایل_گرافی
یک شب برایت قصّه خواهم گفت از دردم،
از روزهای خسته ای که بی تو سر کردم

باید از این عشق خیالی بگذرم دیگر !
باید از این ویرانه های درد برگردم ؛

جریان گرفته در تمام جان من یادت ..
داغ است مهرت من ولی بدجور دلسردم !

چشم انتظاری خسته ام کرده ست می فهمی ؟
چشم انتظاری را برایت هدیه آوردم

بی هیچ بحثی جای من خود را تصوّر کن
می پرسی از صبرم که ایّوبم،؟ زنم،؟ مردم،؟!
.
می پرسی از میزان دلتنگیم … می پرسی ؛
یک شب برایت قصّه خواهم گفت از دردم !

#مریم_صفری
.
#رامسر #جنگل #دالخانی .
#Mj_Shadmehr #Shadmehr @mj_shadmehr #mj_shadmehr #شادمهر #photography #mobilegraphy #موبایلگرافی #pgotographer #amateur #mjshadmehr #mj.shadmehr #shadmehrmj #shadmehr_mj #بزن #yummy

سیاهکلرود – جواهردشت

#موبایل_گرافی
.
من فکر می‌کنم
هرگز نبوده قلبِ من اینگونه گرم و سُرخ

احساس می‌کنم
در بدترین دقایقِ این شامِ مرگ‌زایْ
چندین هزار چشمه‌ی خورشید در دلم
می‌جوشد از یقین؛

احساس می‌کنم
در هر کنار و گوشه‌ی این شوره‌زارِ یأس
چندین هزار جنگلِ شاداب ناگهان
می‌روید از زمین

آه ای یقین گم‌شده! ای ماهیِ گریز!
در برکه‌های آینه لغزیده توبه‌تو!
من آبگیرِ صافی‌ام اینک! به سِحرِ عشق؛
از برکه‌های آینه راهی به من بجو
.
#احمد_شاملو
#جواهردشت #چابکسر #گیلان #راوی_شهریور_آب
#Mj_Shadmehr #Shadmehr @mj_shadmehr #mj_shadmehr #شادمهر #photography #mobilegraphy #موبایلگرافی #pgotographer #amateur #mjshadmehr #mj.shadmehr #shadmehrmj #shadmehr_mj

موج موج دل مـــن تشـــنه پیوســتن بــود

#موبایل_گرافی
گر چه چون موج مرا شوق ز خود رستن بود
#موج موج دل مـــن تشـــنه پیوســتن بــود

یک دم آرام ندیـدم دل خـود را همـه عمــر
بس که هر لحظه به صد حادثه آبستن بود

خواستــــم از تو به غیـر از تـو نخواهم اما
 خواستنهــا همه موقوف توانســــتن بود

کاش از روز ازل هیــچ نمی دانستـــم
که #هبوط ابدم از پی دانســتـــن بود

چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت
همه ی طول #سفر یک #چمدان بستن بود

#قیصر_امین_پور
#دریا #گیلان #کاسپین #غروب
.
.
#Mj_Shadmehr #Shadmehr @mj_shadmehr #mj_shadmehr #شادمهر #photography #mobilegraphy #موبایلگرافی #pgotographer #amateur #mjshadmehr #mj.shadmehr #shadmehrmj #shadmehr_mj

داستان نویسنده شدن من

#خاطرات

روبه‌رویش، روی صندلیِ لق‌ولوقی نشسته بودم. نگاهش می‌کردم. دست‌هایش را، که می‌نوشت و خط می‌زد و کاغذها را با قیچی می‌برید، و چسب می‌زد. تند کار می‌کرد، آخرین لحظه‌های زیرِ چاپ رفتنِ مجله بود و من موی دماغش شده بودم. همین‌جور نشسته بودم و زل زده بودم به‌اش. عاقبت سرش را بلند کرد و گفت: «اسمِ داستانت چی بود؟»

گفتم: «کوچه، خوشبخت‌ها، دو دفعه آوردم میانِ کاغذهاتان گمش کردید. حالا باز نوشتم و آوردمش.»

بلند شد از اتاق رفت بیرون. چیزهایی که نوشته بود و قیچی کرده بود با خودش برد. بالأخره آمد. مردم تا آمد، از بس درودیوار را نگاه کردم و هی داستانم را خواندم و چشم به در دوختم.

داستانم را گرفت. نشست پشتِ میزش. دلم بدجوری می‌زد. چند سال بود که می‌نوشتم، برای دلم، برای دوستانم. حالا دلم می‌خواست یکی از آن‌ها جایی چاپ شود. جایِ حسابی، جایی که آدمی مثلِ احمد شاملو، بخواند و بپسندد.

شاملو که داشت داستان مرا می‌خواند چشم‌هاش …..

آسمان که نشد چرا درخت نباشم

#موبایلگرافی .
#آسمان که نشد
چرا #درخت نباشم
وقتی
تو در من
اینهمه #پرنده‌ای؟!
ذهنم پُر از لانه هایی است
که برای تو ساخته ام … !

#کامران_رسول_زاده
.
#karaj
.
.
#Mj_Shadmehr #Shadmehr @mj_shadmehr #mj_shadmehr #شادمهر #photography #mobilegraphy #موبایلگرافی #pgotographer #amateur #mjshadmehr #mj.shadmehr #shadmehrmj #shadmehr_mj

ببار

. شفای من، درون خانه‌ای ز خانه‌های شهر نیست شفای من درون قلب عابران چارراه نیست شفای من درون ابرهای روی کوه‌هاست شفای من درون برف‌هاست برهنه ایستاده‌ام میان چارراه شهر و نعره می‌زنم: ببار! هان ببار! هان ببار، ابر! که گرچه مرده قلب من، ولی نمرده روح من ببار! هان ببار! هان ببار، ابر! …