. گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک میشد و برمی گشت! پرسیدند: چه میکنی؟ پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب میکنم و… آن را روی آتش میریزم! گفتند: حجم آتش در مقایسه با آبی که تو میآوری بسیار زیاد است! و …
. انگار باران چشمهای زن، تمامی ندارد. چندسال بعد…نمیدانم چندسال… حرم صاحب اصلی محفل! سید، دست به سینه از رواق خارج میشود. چراغهای مسجد دسته دسته روشن میشوند. الحمدلله، ده شب مجلس با آبروداری برگزار شد. آقا سید مهدی که از پلههای منبر پایین میآید، حاج شمسالدین ـ بانی مجلس ـ هم کم کم از …
. و خداوند با مهر به آدمهای روی زمین نگاه میکرد فرشتهای با ناراحتی رو بخدا کرد و گفت: پروردگارا در این آفریده ناسپاس گنه کار چه دیدی که چنین به او مهر میورزی؟ و خداوند فرمود من چیزی میدانم که تو نمیدانی. فرشته عرض کرد: پروردگارااجازه بده تا به زمین بروم تا به انسانها …
. پیر مرد با سختی و درد سرفهای کرد و اشکهای گرمش رو از روی صورت پر چین و چروکش پاک نمود. دلش گرفته بود خیلی خیلی هم گرفته بود و این بخاطر بد قولیش بود. ۳۵ سال بود مشهدی غلامرضا تو همچی روزی تو حرم مولاش بود هر جور که بود تا حالا خودش …
. یک دختر خانم زیبا خطاب به رئیس شرکت امریکائی ج پ مورگان نامهای بدین مضمون نوشته است: میخواهم در آنچه اینجا میگویم صادق باشم. من ۲۵ سال دارم و بسیار زیبا، با سلیقه و خوشاندام هستم. آرزو دارم با مردی با درآمد سالانه ۵۰۰ هزار دلار یا بیشتر ازدواج کنم. شاید تصور کنید که …
. زن و شوهر پیری با هم زندگی میکردند. پیر مرد همیشه از خروپف همسرش شکایت داشت و پیر زن هرگز زیر بار نمیرفت و گلههای شوهرش رو به حساب بهانه گیریهای او میگذاشت. این بگو مگوها همچنان ادامه داشت تا اینکه یک روز… پیرمرد برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خروپف میکند و …